کتاب مَست - سرمستِ شیدا
چرا کتاب مَست - سرمستِ شیدا؟
بعضی از افراد در برههای از زندگی خود میفهمند که تفسیر عمیقتری برای زندگی روزمره دنیوی وجود دارد. آنها قدرت و اراده برای بررسی این احتمال را به دست میآورند. آنها ممکن است غیرطبیعی، نامتعارف یا حتی جامعه گریز تلقی شوند. ذهن، از درک آنها عاجز است. ذهنها آنها را درست درک نمیکنند. آنها به وسیلهی تحقیق و پرس و جوی مداوم از خود، آگاهی را درون خود تثبیت میکنند. با جداسازی خود از دنیای پرهیاهو، در اقیانوسی از الوهیت ژرف و غیر قابل درک شناور میشوند؛ تغییرناپذیر و دور از دسترس برای ذهن و حواس پنجگانه. بهعلاوه دنیای پرهیاهو و دنیای ذهن ممکن است آنها را دیوانه محسوب کنند. گاهی مورد تمسخر قرار میگیرند یا حتی شاید به دار آویخته شوند؛ اما بیتاثیر از دنیای پرهیاهو باقی میمانند؛ بدون نیاز به هیچچیزی از آن. آنها الماسهای ناب و نفیسی در هر دورانی هستند.
یکی از چنین الماسهای گرانبهایی حدود چهار قرن پیش زندگی میکرد، راهبی عیار به نام بابا آتماناندا چایتانیا بود. از او بهعنوان “راستا بابا” (بابای در سفر) یاد میشد، چون آتماناندا همیشه “در سفر” بود. او نه به افشای هویت یا مشخصات دنیوی خود مانند تاریخ و محل تولدش و نه به اسم و جایگاه خود اهمیتی نمیداد. بسیاری از مردم تصور میکردند که بابا یک دیوانه است؛ چون او چندین بار خودش را تکذیب کرد و همه را گیج کرد، در مورد غذا و لباس نگران نبود و همیشه و همواره سرگردان بود. بعضی صبحها مردم میدیدند که او جاده را جارو میکند. اگر کسی به او پول میداد، غذا میخرید و بین فقیر و گرسنه، کودک، پیر و حیوانات ولگرد پخش میکرد. با صرف وقت برای این کار، روزهای زیادی وجود داشت که آتماناندا کلا غذا نمیخورد.
بندرت بیش از سه شب در یک مکان میماند و صرفنظر از آب و هوا، به سفر ادامه میداد. افراد زیادی او را دنبال میکردند و در سفرهای بهظاهر بیهدفش او را همراهی میکردند؛ بعضی از سر کنجکاوی، عدهای دیگر از سر ایمان و باور اینکه او استادی حقیقی است. او هیچ شاگردی را قبول نمیکرد، هیچوقت کسی را به هیچ راه فعالیت معنوی مُشرف نکرد، اما از همهی کسانی که جرات زندگی با او را داشتند، مراقبت کرد. او زندگی خود را با رهایی ناب و کامل سپری کرد و افرادی که به طور خودبهخود یا بدون انتخاب، به آگاهی او وصل شدند، به دلیل نبود الگو در او، منعطف شدند. انعطافپذیری خیلی زیاد نشانهای از ثبات بالای معنوی است. هرچه در دنیا منعطفتر باشید، بیشتر معنوی هستید. این دقیقا پیامی بود که او به دنیا میداد.
آتماناندا یک مَست بود؛ کسی که به طور تمام و کامل در درون خود مستقر و ثابت شده است. کسی که هیچ کاری با دنیای بیرون ندارد و در برابر مادیات، افراد، شرایط و داراییها کاملا رها و غیروابسته میماند. کسی که تمام قدرتها را دارد، اما بهندرت به استفاده یا نمایش آنها اهمیت میدهد، چون آنها نیاز به هیچچیزی از زمین ندارند.
یک مست در آزادی کامل زندگی میکند، نه آزادی که در مورد آن صحبت میکنیم؛ انتخاب بین اموال، موقعیتها و احساسات مادی. آزادی کامل، آزادی مطلق از وجود خود است؛ زندگی در بیعملی، بدون حس مالکیت، بدون خواسته و آرزو، بدون پسند و ناپسند. ما بدون تردید برای انتخابهای خود آزاد هستیم؛ برای انتخاب آنچه میخوریم، آیا ازدواج کنیم یا نه، چیزی مادی را تصاحب کنیم یا نه، آزاد هستیم. این همان است که ما باور داریم آزادی حقیقی است. اما همهی اینها آزادی نسبی است. زندگی در آزادی کامل زمانی است که ما به هیچچیزی از اینجا احتیاج نداریم؛ وقتی به زندگی، موقعیت و اموال خود اهمیت ندهیم، وقتی آمادهی بخشش هر چیز ممکن به دنیا بدون توقع چیزی در مقابل، هستیم. هیچ موقعیتی، شخصی، مادیات یا حالتی، هیچ احساسی در یک مست ایجاد نمیکند. او سکون و خاموشی در آگاهی برتر عالمگیر را زندگی میکند و نسبت به همهی وقایع زندگی، آرام و خونسرد میماند.
در این دنیای پر زرق و برق از داراییها و موقعیتها، روشهای آتماناندا چایتانیا و بسیاری از قدیسینِ این چنین از مکتب باشکوه رهایی ممکن است برای افراد اهل ذهن چندان منطقی نباشد. ما معمولا به بیثباتی، فوبیا و ترسهای بیمارگونه، تعصبات، باورها، اضطراب و منیت خود میچسبیم. ترجیح میدهیم مسیر آشنای قطعی را طی کنیم تا مسیر همیشه نامعلوم و مبهم راه بی راهی به سمت رهایی مطلق را. این طرز برخورد رایج ما است. فقط تعداد کمی نور را میبینند؛ چون رهایی از چرخهی مرگ و زندگی، دغدغه و نگرانی هر کسی نیست، چه رسد به اینکه اولویت باشد. بیشتر افراد تاریکی ناآگاهی را انتخاب میکنند، چون در این تاریکیِ زندگی نسبی، آنها میتوانند بهراحتی زندگیهای متعدد از الگوهای تکراری را پنهان کنند. ما هم میتوانیم طبیعت حقیقی خود را در زیر عبای تاریکی پنهان کنیم و در نقابهای زندگی راحت باشیم. کسانی که از طبیعت ترسو و بزدل خود لذت میبرند حتی ممکن است آن را به احساس امنیت و عقلانیت توجیه کنند. آنها تکرار میکنند، “نور غم است، تاریکی سعادت و برکت است! ” آیا ما از آن ترسوها هستیم که از رویارویی با خودشان امتناع میکنند؟ خوب فکر کنید و خود را برای ادامهی خواندن آماده کنید، چون این داستانی از آموزش عملی و مفید توسط یک قدیس فراواقعی است، برای شاگردی باورنکردنی!
جهت اطلاع از نحوه خریداری کتاب به کانال تلگرام موهانجی فارسی مراجعه کنید.