بهشت چیست؟ 

جهنم چیست؟

بهشت چیست و جهنم چیست؟

اینها هر دو حالتها و شرایطی در زندگی انسان هستند. نه بهشت جدای ​​از تو است و نه جهنم جدای ​​از تو است، این انتخاب تو است. تو می‌توانی در بهشت ​​یا جهنم باشی. خب تا آنجا که به انسان مربوط می‌شود، هر دو حالتها و شرایطی در زندگی هستند. هر آنچه ذهن تو را منقبض و محدود کند، هر آنچه تو را منفی کند، هر آنچه تو را کنترل یا حقیر کند یا درجات پایین‌تر آگاهی، جهنم است. کمبود آگاهی، جهنم است. دگرگونی در آگاهی وقتی که به آگاهی بالاتر دسترسی پیدا می‌کنی، به نحوی که می‌توانی ۳۶۰ درجه ببینی. این بهشت ​​است.

حالاتی از ذهن:

اینها دو حالت در زندگی انسان هستند. نه بهشت ​​از تو جداست و نه جهنم جدا از تو. این انتخاب تو است. تو می‌توانی در بهشت ​​یا جهنم باشی. چطور؟ این بستگی به این دارد که چطور عمل می‌کنی تو می‌توانی در بهشت ​​یا جهنم باشی. چطور؟ این بستگی به این دارد که چطور عمل می‌کنی.

اگر تو براساس ذهن محدود خود عمل می‌کنی که منیت، خشم، حسادت و ناامیدی و سرخوردگی دارد، پس در جهنم هستی، در موقعیتی جهنمی. اگر در درجات بالاتر عمل می‌کنی که مهربانی، عشق و شفقت است، این بهشت ​​است.

آنچه اتفاق می‌افتد این است که حتی اگر رنج می‌کشی یا درد را تجربه می‌کنی یا با موانع برخورد می‌کنی و امثال این، تو تحت تاثیر قرار نخواهی گرفت چون سطح عملکردی تو، مهربانی، عشق و شفقت است. بنابراین اینها جنبه‌هایی از تو هستند. تو می‌توانی در بهشت ​​یا جهنم باشی. بستگی به نحوه‌ی عملکرد تو دارد.

حالا اگر به کل چیدمان کائنات نگاه کنی، مکانهایی وجود دارد. زمین یکی از سطوح سنگین و متراکم است که تو در آن یک جسم داری، یک ذهن داری، عقل داری تا ابراز و تجربه کنی. اما حیطه‌هایی وجود دارند که تو به وسیله‌ی عناصر خلق نمی‌شوی، یا یک موجود از طریق عناصر تجسم پیدا نمی‌کند. پس در چنین شرایطی می‌توان گفت که این بیشتر یک ساز و کار ملکوتی و بهشتی است چون درد، استهلاک و فرسودگی زندگی ما در آنجا اتفاق نمی‌افتد. این جنبه‌ی دیگری از دیدگاه و استدلال است.

اما چرا ما به آنجا نمی‌رویم؟ چون تمام خواسته‌های ما وابسته به زمین است. چطور می‌توانی بروی؟ دلیلش این است. به این خاطر نیست که برای تو قابل دسترسی نیست. در دسترس است، به شرطی که خواسته‌های تو به زمین مرتبط نباشد. افراد می‌خواهند ازدواج کنند، عاشق شوند یا ازدواج کنند و بچه‌دار شوند و همه چیزهای دیگر در اینجا. در نتیجه برای آن باید به این سطح برگردی.

اما اگر برعکس باشد، تو قبلا به درجه‌ای بالاتر در سطحی دیگر وصل شده باشی که در آن واقعا به جسم اهمیتی نمی‌دهی یا هیچ آرزویی مرتبط با زمین نداری، در این صورت، به آنجا خواهی رفت. بنابراین این یک حالت بهشتی دائمی است که در آن هیچ آرزویی نداری و به طور پیوسته در حالت سعادت و برکت هستی.

خواسته‌ها حالت ذهن را جهت می‌دهند:

وقتی خواسته‌ها وجود ندارند، همیشه سعادت و برکت برقرار می‌شود. می‌دانید خواسته‌ها ما را مجبور می‌کنند کارهایی انجام دهیم که احتمالا نخواهیم انجام دهیم. جایگشت‌ها و ترکیب‌بندیهایی وجود دارد. تو می‌توانی یک فردی را با خواسته‌های زیاد، ترس‌ها، خشم‌، حسادت‌ و چنین خصوصیات پایین و پستی با گروهی از افراد که هیچ آرزویی ندارند، تجزیه و تحلیل کنی. این است که ما آن افراد را قدیس می‌نامیم؛ سادهو. آنها می‌توانند به هر چه دوست دارند دسترسی داشته باشند، اما به چیزی احتیاج ندارند. این یک حالت مافوق ثروت و غنا است. موضوع پولی نیست که تو داری. این حالتی است که براساس آن عمل می‌کنی. تو همه چیز داری، اما به چیزی نیاز نداری. همانطور که هستی خوب هستی. این قدرت است، قدرت واقعی.

پس بهشت ​​و جهنم حالتهایی هستند که تو می‌توانی آنها را ایجاد کنی و می‌توانی از بین ببری. جایی نیست که تو را ببرند و آنجا بگذارند، مثل خانه سالمندان. این یک مکان نیست. مثلا بعد از مرگ به آنجا می‌روی و آنجا می‌نشینی. بعد از آن چه؟ هیچ چیز. فقط بشین. این نمی‌تواند بهشت ​​باشد. آن وقت تو هیچ کارایی و ارزشی نداری. ادغام کامل با آن پدر، والاترین آگاهی، سعادت است چون به عنوان یک هویت، به عنوان یک موجودیت، تو وجود نداری.

اما علاوه بر این تو می‌توانی انتخاب کنی که برگردی و همچنان در سعادت و برکت باشی. این مشکلی نیست. چون اگر سطح عملکردی خود را فقط تبدیل به عشق بی‌قید و شرط کنی به طوریکه خواسته‌ها بسیار کم باشد و همچنین دوست داشته باشی به مردم خدمت کنی، دوست داشته باشی زندگی را از طریق خدمت به مردم یا خوب و مفید بودن برای مردم تجربه کنی یا بخواهی به مردم کمک کنی و فقط در این سطح خودت را ابراز کنی، آن وقت همه چیز خوب است. تو همزمان که اینجا زندگی می‌کنی در بهشت ​​هستی.

این را هم می‌توانی یک زندگی رهایی یافته بدانی وقتی تو بدون وابستگی، بدون آرزو زندگی می‌کنی و بعد وقتی جسم را ترک می‌کنی، خود به خود به آنجا می‌رسی چون تو از یک مرحله‌ی عدم وابستگی می‌روی و به سطحی از عدم وابستگی می‌رسی.

اگر تو براساس ذهن محدود خود عمل می‌کنی که منیت، خشم، حسادت و ناامیدی و سرخوردگی دارد، پس در جهنم هستی، در موقعیتی جهنمی. اگر در درجات بالاتر عمل می‌کنی که مهربانی، عشق و شفقت است، این بهشت ​​است. موهانجی

پس وقتی این سوال پیش می‌آید که “دوست داری برگردی؟” ممکن است بگویی، “نه، من خوبم.” تو قبلا به یک درجه بالاتر دیگری رسیدی. این مسیر به سمت تکامل است، درست مانند یک تولد حیوانی به یک تولد انسانی و از طریق یک تولد انسانی به سمت بالاتر، در حالیکه مرگ زمانی است که می‌توانیم با کاهش خواسته‌ها و خرت و پرتها، ساده بودن، خود را به سطح بالاتر منتقل کرده یا دگرگون کنیم و بعد وقتی جسم را ترک می‌کنیم، بدن را در آرامش ترک می‌کنیم.

ما با آگاهی مطلق جسم را ترک می‌کنیم. این یعنی ما از جایی که از آن آمدیم، بالای سر، به میل خود خارج می‌شویم و نه از طریق دهان. مثل اینکه “وقت رفتن است. باشد باید بروی.” نه به این شکل. بنابراین روح را به بالای سر برمی‌گردانیم و خارج می‌شویم. آن وقت ممکن است برنگردی. ممکن است انتخاب کنی که برنگردی. ممکن است بگویی: “من خوبم. این چیزی است که می‌خواستم. زمین را تجربه کردم. خیلی ممنونم. سپاسگزارم. می‌روم.”

es_ESSpanish